فهرمان ملی دادشاه بلوچ

دادشاه بلوچ اسطوره استکبار ستیزی جنوب شرق ایران .ازاد مردی از سرزمین مرزداران قانع وجوانمرد (بلوچستان)شهر فنوج

فهرمان ملی دادشاه بلوچ

دادشاه بلوچ اسطوره استکبار ستیزی جنوب شرق ایران .ازاد مردی از سرزمین مرزداران قانع وجوانمرد (بلوچستان)شهر فنوج

نظرات شما عزیزان در مورد خوانین جنایتکار

 
 
نویسنده: رازگو بلوچ

اقای عبدالکریم عزیز. دانش امروز دقیقا برعکس حرف شما را می زند. می گوید: تاریخ نویس باید ایدئولوژی و پیش فرض نداشته باشد در تحقیقاتش. حتی دقیقا می گوید که محقق باشد "شکاک" باشد. شکاکیت علمی یکی از 4 الزامات تحقیق اند.



یعنی دو سویه ببیند قضایا را و همین که احتمال وجود یک رخداد را بدهد که برخلاف یافته های قبلی او است مثلا همین ظلم های فجیع که نام برده اید باید با رغبت و وسواس تمام برود پی کند و کاو و بررسی صحت و سقم شان. و همیشه مشکوک باشد به آن چه که تابحال به آن ها رسیده و مدام در پی تصحیح شان باشد. نه این که همان ابتدا تصمیمش را برای ندیدن و انکار گرفته و سفت و سخت به دفاع از پیش فرض هایش به ایستد.

از این هایی که نام برده اید بقیه را نمی دانم یا فعلا ورود نمی کنم ولی موضوع اب در دهان گذاشتن برای چیدن خرما را از ده ها ادم مسن بی عرض و بلکه دردمند با این دو گوش های خود شنیده آن هم نه از یک محل و ابادی که از چندین محل و ادم های مختلف. معروف در حد ضرب المثل!

شمامی توانید ما و آن همه آدم را دروغگو بدانید و خیال خود را راحت کنید. ولی طبیعتا این جور انکار واقعیت های آشکار لطمه به باورپذیری حتی آن بخش از اطلاعات درست تان هم می زند.
آقای عبدالکریم. بلوچ قومی زیادی نجیب است و از دردهایش نمی گوید یا خیلی کم می گوید. چه دردهای امروز و چه دیروز. شما همین ناچیزها را منکر نشوید و بگذارید یاد بگیرد فریاد و اعتراض کردن را . اگر نه عملا دارید توسری خوردن و دم برنیاوردن را یادش می دهید فقط به خاطر این که مبادا گذشته فلان طایفه مورد علاقه تان زیر سوال برود.

اگر کسی نتواند از ظلم دو تاخان معزول سه نسل پیش آن هم فقط در حد دو کلام و نوشتار یاد کند چطور انتظار دارید از زورمندی که در مسند قدرت بالای سرش باشد بتواند سر بلند کند و حق خواهی کند؟

جسارت را از فریاد کننده نباید گرفت. باید به او جسارت فریاد کزدن آموخت. ولو از چهار فریاد یکی اش هم طبق میل ما نباشد. اگر قصد دلسوزی داریم.

چه خوب بود اگر در طرح ظلم خوانین خود امثال شما پیشگام می شدند تا اعتماد نسل امروز به راویان گذشته حاصل می شد و با مصالحه ای تاریخی به سرعت از این مرحله گذار گذر می کردیم.

نویسنده: یاسر کرد
یکشنبه 1 بهمن1391 ساعت: 22:16
دوست بزرگوار جناب آقای عبدالکریم بلوچ
خاطر حضرتعالی را به چند نکته معطوف می دارم :
1- در نظام خانخانی ، قوانینی حاکم نبوده است سلیقه و روحیات روزانه حاکم بر دستورات و اوامرش حاکم بوده است و از این قبیل جنایت خوانین را در جای جای این استان که این نظام حاکم بوده است را می توان دید .
2- خوانین و سرداران ، متعلق به هزاره ای از تاریخ این سرزمین بوده اند که در زمان خودشان ساختار اجتماعی تنیده شده بر گرد آنها کارکرد داشت و به نوعی ضامن بقای آن عصر بوده است اما در این عصر که تحولات و تغییرات مهمی در ساختارها ، ارزشها و نگرشها بوجود آمده است ، توجیهات و توهمات ادامه این چنین نظامی چه ضرورتی دارد؟
3- تاکید بر ساختاری قدیمی ، آب به آسیاب نظام سنتی بی حاصل ریختن است ، عزیز دل ! می دانید چرا بلوچ بی ارج و منزلت ، در انزوایی صدها ساله است ؟ چون کسانی مثل شما هر روز در وصف جهالت ها و نادانی هایش قلم فرسایی می کننند.
نویسنده: ع. پ
دوشنبه 2 بهمن1391 ساعت: 15:16
سلام بر اکبر رییسی.
آنچه که محرز و مبرهن است خوانین در قبل از انقلاب و تا زمانی که تاریخ شفاهی بلوچستان یادش هست جز حقارت و فلاکت قوم بلوچ کار مثبتی انجام نداده اند و از دوست محمد خان که بگذریم خیلی ها بوده اند که تا ابد لکه ننگ بی حیایی و بی غیرتی را به دامن خود گذاشته اند.

از جمله اگر. گذرتان به نگین دم گربه ایران یعنی خلیج زیبا و رویایی گواتر افتاده باشد با شمارش تعداد قبرهای این حوزه شهری گذشته. که بشمارند پی خواهی برد که اینهمه جنازه از کجا در این گوشه خاک بی بدیل بلوچستان آرمیده اند حقیر با پرس و جو از اهالی بومی گواتر پی به واقعیتی تلخ بردم که در نظرات دوستان هم بود و ان وجود حاکمی ظالم وستمگربوده که یکی از بیشمار سمتهای آن تجاوز به ناموس مردم. د. شب زفاف بوده است. عاقبت مردم بینوایی ان دیار جهت خلاص شدن از شر این ظالم زالو صفت راه مهاجرت.

به دیار پاکستان در پیس گرفتند و ننگ ابدی را برای این قادر بر جا گذاشتند که در نهایت با خالی شدن شهر از سکنه خود مجبور به مهاجرت. شدند. قدیمیها می‌گفتند. برو سرت به گوترا کپات ناشی از همین واقعیت تلخ تاریخی تاریک است.براستی یکی از برکات نظام مقدس ج ا ایران برچیدن بساط ظلم و ستم بوده است.مخلص شما. پ ا ر س ا


-------
این هم یک شاهد دیگر از منطقه ساحلی مکران. حالا که هم از ساحل هم از نیکشهر و هم از ایرانشهر و هم از سراوان و هم از سرحد و جاهای دیگر همه می گویند گذشته ما پر از شومی و حقارت و نکبت بوده بدست همین خوانین نمی دانم چطور می شود یک تاریخ نویس بگوید هیچی را ندیده و روحش خبر ندارد! و "همه چی آرومه" و فقط تبلیغات استکبار جهانی است.

احتمالا گریختن دزدکی و شبانه مردم بلوچ به کراچی و زنگبار از دست همین خوانین که هنوز نوه هایشان زنده اند و حاضر و ناظر هم نوعی تور مسافرتی تابستانی به دوبی و گوا و آنتالیا محسوب می شده.
نویسنده: یاسر کرد
دوشنبه 2 بهمن1391 ساعت: 19:32
جناب آقای عبدالکریم بلوچ
سلام
1- اتفاقا" تاریخ برای است که گذشته راهی برای آینده باشد ، نبش تاریخ ، عبرتهای زیادی برای ما همراه دارد . حتی یافتن راهی برای برون رفت از این وضعیت وحشتناک ، بدون مطالعه گذشتگان امکان پذیر نیست . از طرفی هنوز خوانین از نیروهای اجتماعی مهم هستند که در جهت دهی جامعه نقش آفرینند بنابراین واکاوی گذشته این نیروی اجتماعی ، مهم و دارای اهمیت است .
2- بنده یک شهروند آزادم ، که از ورای طایفه به مسائل می نگرم اما جهت اطلاع از کردهای خاشم و اجدادم همگی از این قشرند ، نه زخم خورده خانم و. نه علیه این قشر عقده و کینه دارم ، اما دل پری از این ساختار دارم .بله آقای بلوچ کردها هم در زمان حکمرانی شان جنایت مرتکب شده اند این قانون نظام خانتخانی است ، اما خوشحالم که مثل خیلی از نوادگان خوانین توهم زده و جد پرست نشده ام و وقتم را نیامدم از جهالتهای طایفه و اجداد ی که شاید در زمان خودشان اعمالشان توجیه داشت ؛ در پای منقل بگذارانم !! من منتقد جدی این نظام و نوعی دیگر از سرداریسم در بلوچستان هستم .
3- تاریخ باید بی کم وکاست و آنطوری که اتفاق افتاده است بیان شود نه با سوگیری و غرض ورزی ، آقای بلوچ این که شما انجام می دهید اسمش روایت تاریخ نیست ، بلکه روایتی آلوده با غرض و مرض از تاریخ به نفع یک قشر خاص است . آقای بلوچ ضمن اینکه تاریخ فقط تاریخ شاهان و خوانین نیست ، تاریخ ، رعیت و دیگر اقشار را نیز شامل می شود.
4- بنده برای خودنمایی نمی نویسم اگر برای بدست آوردن جایگاهی بود ، طایفه خیلی زودتر خیلی مزایا داشت که به بنده بدهد اما اگر ترقی استانم را می خواهم باید ، موانع توسعه را آشکارا فریاد کشید یکی از آن موانع همین نظام طایفگی و در مجموع نظام سنتی عتیقه است .
نویسنده: بلوچ
دوشنبه 2 بهمن1391 ساعت: 22:53
جناب رازگو با سلامی دوباره میفرمائید کتاب دوسه ماهی دیگر بچاپ میرسد فعلا فراموش کنید اطلاعات بیشتر عزیز جان من حدود هشت نه سال است دارم مقاله مینویسم مقاله اولی بنام بلوچستان در گذر زمان بود که در بیست هشت قسمت بپایان رسید مقاله دوم هم حدود دوسه سالی است بنام بلوچستان در عهد پهلوی که تا کنون در شانزده قسمت منتشر شده ولی تا کنون من هیچ وقت مستقیما مقالاتم را به ادرس شما ایمیل نکرده ام فقط در مورد همین اخرین مقاله شما در مورد مهیم ودادشاه لازم دانستم توضیخاتی بدهم چون مقالات من باروحیه شما سازگار نیستند.


---------
عبدالکریم عزیز. یک روی سکه نوشتن همیشه نقد و نظر بوده و هست و طبیعتا شما و ماهم از این قاعده مستثنی نیستیم. ولی مطمئن باشید هر بار که کار نوشتاری بکنم یکی از غنی ترین منابع را نوشته های شما می دانم. چون شما نماینده یک دیدگاه هستید و باید مورد بررسی و مطالعه قرار بگیرید و کمک بزرگی خواهید داشت به دیگران. حتی بارها به دوستان محقق توصیه کرده ام که چنین اسمی را حتما در اینترنت جستجو کنید که حرف های بسیاری دارد.
اما این را هم بدانید که شما فقط با بزرگان بوده اید و حرف های آن ها را شنیده اید و طبقات دیگر جامعه از نگاه شما دور مانده اند. این طبیعت ادمی است و ماهم از این نقص در امان نیستیم. پس ما ناچاریم از ناگفته های دیگران هم بهره جویی کنیم.

علاوه بر همه این ها من امتیازی خاص برای شخصیت صبور، پیگیر و فعال شما که دغدغه بلوچ ناخوداگاه در ان دیده می شود قائلم و حتی در صورت شدید ترین اختلاف نظرها که طبعا در اینده هم خواهند بود روزگاری به نیکی یاد تان خواهم کرد که فرصت آشنایی با جریان حاکم نسل های پیش را حاضر و اماده در اختیارمان قرار داده اید و اگر نمی نوشتید ما باید سال ها اینجا و انجا می دویدیم تا بفهمیم دیدگاه خوانین به گذشته چه بوده و هست.

پس در هر حالت شما چهره ای اثر گذار و بسیار قابل احترام خواهید ماند. چه با قبول دیدگاه رعایای دیروز و مخالفان امروز و چه با ادامه تقاوت ها. شما کماکان حق دارید از نگاه خود دفاع کنید و این طبیعی است.
نویسنده: نیلگی بلوچ
دوشنبه 2 بهمن1391 ساعت: 23:24
درود بر رازگوی عزیز
من نیز با گفته های یاسر عزیز موافقم...و اما اگر به فرهنگ شفاهی مردم بلوچ رجوع نمایید در خواهید یافت که این عمل یعنی آب در دهان گذاشتن ... یکی از متداول ترین و در عین حال رئوف ترین ترفند بکار رفته توسط خوانین محسوب می شده است.
جناب رازگو تاریخ بلوچستان وقایع و اتفاقات ناگواری را از خیانت های خوانین به ثبت رسانده و اگر کسی قصد دارد چهره واقعی این جماعت را بهتر و بیشتر بشناسد باید به فرهنگ شفاهی و عامه مردم بلوچ رجوع نماید که در حال حاضر مستند و مستدل ترین سند ها را برای همه رو خواهد نمود.
اگر بخواهیم مقبولیت خوانین را در گذشته و حتی حال در میان افکار عمومی نیز بسنجیم و مهر تادیدی بر این سخنان داشته باشیم باید در لابه لای مثل ها و داستان های عامیانه بلوچ بگردیم آنوقت در خواهند یافت واقعیت های تلخی را از خیانت ها ...
وقتی نسل گذشته که من آنرا نسل یاغی گران سرکش می خوانم را با نسل اتو کشیده باسواد خوانین امروز مقایسه می کنیم آنچه که در این قیاس نسلی دستگیرمان می شود همان نگاه مستبدانه حاکم بر چند نسل گذشته است که همچنان علی رغم گفته های پرطمطراق نسل کنونی و ادا و اطوارهای شبهه دموکراتیک شان همچنان میراث ننگین گذشته خویش را به نوع دیگر بر اساس موقعیت و شرایط حفظ نموده اند و نگاه عقب مانده و گیر شده در لابه لای تلارهای تاریخ بلوچستان را با خود دارند ولی به شکل امروزی بنا به موقعیت هایی که در حال حاضر قرار دارند را از خود بروز می هند اما علی رغم میل باطنی شان هیچ گاه نمی توانند آن را حتی به زخم خوردگان گذشته که همان طایفه های پائین و زحمتکش است نمی توانند تحمیل نمایند کاش وقت آن را می داشتم تا بتوانم به مصادیق بپردازم...
نویسنده: رهگذر
سه شنبه 3 بهمن1391 ساعت: 9:49
من در عجبم که چرا نوادگان کسانی نوچه های برای تحویل مالیات برای قاجار بودند و ببرکت فضای مجازی شفافسازی و اطلاع رسانی میشود باز بر گذشته خویش میبالند بجای عذرخواهی از نسل گذشته بر ملت بلوچ و عجیبتر کسانی حلقه بگوش هستند هنوز هم
واقعه ای نقل میکنم؛ حدود یک قرن ونیم پیش حاکم محلی روستای تاریخی حدود ۱۵ک متری جنوب کسرکند برای تحویل مالیات سالانه به کرمان میرود و این حاکم که نتوانسته بود مبلغ مورد نظر را تهیه و تحویل دهد به بند کشیده و خبر به محل میرسد شخصی از طایفه ع بنام شیران که پدر مطلب مربوط به لینک روزانه همین وب و لینک نظر اول همین بخش به رضای نه بزور از مردم برای حفظ آبروی بلوچی پول جمع و بکرمان برده تا حاکم را آزاد کن که والی کرمان حاکم شدن را شیران پیشنهاد اما رد میکند و ......
سه شنبه 3 بهمن1391 ساعت: 14:21
سلام
بنده نظری که گذاشته بودم که موجب مکدر شدن خاطر مبارک جناب آقای بلوچ هموطن عزیز ما شده بودند بنده را متهم به دروغگویی فردوسی و بی حرمتی به قوم بلوچ نموده بودند. برادر بلوچ آیا بیان حقایق تاریخی از حاکمانی ستمکار توهین است یا تبیین.آیا با سرپوش گذاشتن به این حقایق ولو بسیار بسیار تلخ باعث خدمت به قوم شد هایم. بنظر شما از دست رعیت بی کس و شخص که هیچ محکمه ای برای شکواییه وجود ندارد چه راه حلی باقی میماند.صد رحمت به آنها که جهت حفظ ابرو و جلوگیری از ریزش ان راه ترک وطن و مهاجرت را برگزیدند .اینها ارزش است و گرنه این سخن معروف است که "اگر بزور بهت تجاوز کردند و راه در رو و فراری نیست رها باش و لذت ببر " که خوشبختانه این طور نکردند. و جلا وطن شدند.
برادر ارجمند ارج و قیمت آثار در گذشتگان باید در ترازوی سود و زیان جامعه سنجیده شود
یکی از بزرگان می‌فرماید :برای اینکه تاریخ تا ابددروغ باشد کافی
است یک نفر حقایق را کتمان کند "
با ارزوی موفقیت برای شما و سایردوستداران این قوم.


-----------
بله وقتی فقط یک در وبلاگ کوچک و محدود و فقط در خلال دو روز این همه شاهد تحصیلکرده و منطقی از هر نقطه بلوچستان ایران شهادت دادند و به بخش کوچکی از جنایات و فجایع خوانین با ذکر سند و جزئیات دارند اشاره می کنند که فقط نوک یک کوه یخ غول پیکر است (بخشی هم خصوصی نظر داده اند) دیگر یک تاریخ نویس اگر وجه تاریخ نویس بودن برایش مهم است نه فقط انکار نخواهد کرد بلکه در کشف و ثبت شان برای عبرت آیندگان پیش گام خواهد شد.

کپی پیست کردن واکنشی و شتابزده یکسری مطالب بعنوان جنایات دادشاه صرف نظر از صحت و سقم شان هرگز سرپوشی برای جنایات سیستماتیک، نهادینه شده و هدفمند خوانین در طول دو سه قرن علیه بلوچ در تمامی نقاط بلوچستان نخواهد شد و فرافکنی نتیجه بخشی نیست. امید که همه از قید و بند های خود پرستی و قبیله پرستی رها شویم تا بشود به الفبای همدلی دست یافت.
نویسنده: محمد شیرانی
سه شنبه 3 بهمن1391 ساعت: 15:15
دوستان عزیز
.من در رویای خود دنیایی را می‌بینم که در آن هیچ انسانی انسان
دیگر را خوار نمی‌شمارد
زمین از عشق و دوستی سرشار است
و صلح و آرامش، گذرگاه‌هایش را می‌آراید.

من در رویای خود دنیایی را می‌بینم که در آن
همه‌گان راه گرامی ِ آزادی را می‌شناسند
حسد جان را نمی‌گزد
و طمع روزگار را بر ما سیاه نمی‌کند.

من در رویای خود دنیایی را می‌بینم که در آن
سیاه یا سفید
ــ از هر نژادی که هستی ــ
از نعمت‌های گستره‌ی زمین سهم می‌برد.
هر انسانی آزاد است
شوربختی از شرم سر به زیر می‌افکند
و شادی همچون مرواریدی گران قیمت
نیازهای تمامی ِ بشریت را برمی‌آورد.
چنین است دنیای رویای من!
دوستان عزیز اعتراف گرفتن از مردگان کار درستی نیست اگر نیاکان ما و شما بسیار با ارزش و انسانهای درستی بوده اند افتخاریست برای همه ما ها اگر آنها انسانهای بدی بوده اند ما نسل انهایام باید کاستیهای که داشته اند جبران کنیم تا نسل آینده ما نگران تاریخ خود نباشند .از دوستان عزیز همه خواهش میکنم محتاتانه تر نظر دهند که گذشتگان همه ما و شما مورد احترام هستند نصیحت برادارنه بنده را قبول فرماید .
بیشتر از این مزاحم وقت گرانبهایتان نمیشوم خدا یار و نگهدارتان
به امید دوستی و همدلی!

محمد شیرانی/ نیکشهر


--------
احسنت. بسیار ستودنی است. اقای شیرانی خوب است این را می دانید که این افتخار کورکورانه و تعصب الود به اجداد نیست که نسل جدید را بزرگ و باشکوه می کند بلکه ترک تعصبات قبیله ای و اقرار به ارزشمندی نفس انسانیت و سعی در جبران مافات است که از ان ها چهره ای با وقار و باشکوه و دوست داشتنی می سازد. این فرصت تاریخی در اختیار فرزند و نوه و نبیره های خوانین دیروز است که با پیشگامی در این خصوص بزرگی و خوشنامی را برای خود و پیشرفت اینده را برای قوم خود رقم بزنند.
ولی چه تلخ است و پر دریغ که اوضاع برعکس باشد و کوبیدن بر طبل بزرگی و توهم به بهای تحقیر تاریخی دیگران.

باز هم دورد!
نویسنده: مارتین لوتر کینگ
سه شنبه 3 بهمن1391 ساعت: 16:12
دیروز همزمان با روز تولد مارتین لوتر کینگ در حالی باراک اوباما، اولین رئیس جمهور سیاه آمریکا برای دومین دوره ریاست جمهوری خود سوگند خورد که چند دهه پیش سیاهان آمریکا از کوچکترین حقوق انسانی خود بی بهره بودند و مبارزات و زندان کشیدن های امثال لوتر کینگ باعث شد در جامعه ای که سیاهان کاکاسیاه و شهروند درجه دوم خوانده می شدند، یک سیاه پوست برای دومین دوره هم سکان اداره آن را بر عهده بگیرد و شاید بتوان گفت اکنون آخرین لایه های رویاها و آرزوهای او در حال تحقق است.
ماندگاری او راز دیگری داشت. او قهرمان ملی آمریکا شد نه بخاطر دکترایش از بهترین دانشگاه کشور و نه برای هر چیز دیگر؛ او اسطوره ماند چون "مارتین لوتر کینگ" بود. آمریکایی‌ها پدران او را زنجیر کردند،‌ تمام تاریخ، برادران و خواهرانش را تحقیر کردند. به اوی باهوش و پرفروغ؛ تنها به‌خاطر رنگ و نژادش،‌ "کاکاسیاه" گفتند،‌ هم‌رنگ‌‌ها و هم‌زبانان او را از حقوق نخستین محروم کردند،‌ برخورداری‌‌های برابر را از آن‌ها دریغ کردند. آمریکایی‌ها او را شهروند درجه دوم می‌خواستند. اما او بر اساس آموزه‌های مسیحایی خود،‌ "بازایستاد و نخواست.


بردگی ظاهرا برافتاده بود، اما بردگی در متن زندگی ابرتمدن بشر،‌ جریان داشت. مارتین تنها نبود،‌ هزاران مارتین دیگر از حاکمیت عیان و نهان نژادپرستی رنج می‌بردند. آمریکای جدید بنیان‌گذاری شده بود اما بردگان هنوز برده مانده بودند. اعتراض آن‌ها به این آمریکای جدید را می‌توان ارزشمندترین مبارزه انسان عصر جدید خواند. آن‌ها اعتراض کردند تا بشر بفهمد تمدن، نابرابری را برنمی‌تابد. تمام هویت نهضت ضدنژادپرستی این بود؛ "یا برابری را بپذیر یا وحشی بمان." تمدن که تنها بلوارهای شیک نیست،‌ تمدن زمانی تکمیل می‌شود که بلوارها را موزاییک‌های رنگارنگ انسانی با چینش برابر،‌ پر کنند.


------------
پس عجب حسن تصادفی بوده این بحث ما با این سالگرد! جالب است که یک حسن تصادف دیگر هم در همان 21 دی ماه رخ داد که فعلا ذکر نمی کنم.
نویسنده: رویایی دارم- مارتین لوتر کینگ
سه شنبه 3 بهمن1391 ساعت: 16:19
رویای من اینست که روزی این کشور به‌پا می‌خیزد و به معنای واقعی اعتقادات خود جان می‌بخشد: «ما این حقیقت را که همه انسان‌ها برابر خلق شده‌اند آشکار و بدیهی می‌دانیم.»

رویای من اینست که روزی فرزندان برده‌های پیشین و فرزندان برده‌داران پیشین بر فراز تپه‌های سرخ جورجیا کنار هم سر میز برادری خواهند نشست.

رویای من اینست که سرانجام روزی ایالتی مانند می‌سی سی پی، ایالتی که در آتش بیدادگری می‌سوزد، در آتش تعدی می‌سوزد، به واحه‌ی آزادی و عدالت بدل خواهد شد.

رویای من اینست که چهار فرزند کوچکم روزی در کشوری زندگی خواهند کرد که آنها را نه به سبب رنگ پوست، که با درونمایه‌ی شخصیتشان داوری خواهند کرد.

من امروز رویایی دارم!

رویای من اینست که روزی در آلاباما، با آن نژادپرستان وحشی‌اش، با فرماندارش که از گاله‌ی دهانش، عدم پذیرش مداخله در قوانین فرومی‌چکد، آری روزی در همین آلاباما، پسرها و دخترهای کوچک سیاهپوست خواهند توانست چون خواهران و برادرانی دست در دست پسرها و دخترهای کوچک سفیدپوست بگذارند.

من امروز رویایی دارم!

رویای من اینست که سرانجام روزی دره‌ها بالا خواهند آمد و تپه‌ها و کوه‌ها پایین خواهند رفت، ناهمواری‌ها هموار خواهند شد و ناراستی‌ها راست؛ جلال خداوند آشکار خواهد شد و همه ابنای بشر با هم به تماشای آن خواهند نشست.

این امید ماست. این باوری است که با خود به جنوب می‌برم. با این باور ما خواهیم توانست از کوه‌های ناامیدی سنگ امید بتراشیم. با این باور خواهیم توانست هیاهوی ناسازگاری کشورمان را به همنوایی زیبایی از برادری بدل کنیم. با این باور خواهیم توانست با هم کار کنیم، با هم دعا کنیم، با هم مبارزه کنیم، با هم به زندان رویم، با هم از آزادی دفاع کنیم، مطمئن از اینکه سرانجام روز آزادی مان فراخواهد رسید.

روزی که همه فرزندان خدا خواهند توانست سرود آزادی را با مفهومی نو بخوانند. «ای کشور من، ای سرزمین زیبای آزادی، برای توست که می‌خوانم. سرزمینی که پدران من در آن در گذشتند، سرزمین فخر زائران، بگذار از هر گوشه‌ی کوهساران زنگ آزادی به صدا درآید.»wikipedia.org
نویسنده: رهگذر
سه شنبه 3 بهمن1391 ساعت: 20:59
در باب فرمایشات م شیرانی و پیوست برادر اکبر عرض کنم که ابراهام لینکنی میبینم اما لینکن ترور شد و سفید پوستان ینگه دنیا از ۱۸۶۵با شاهکار اتحاد و پایان برده داری تا۲۰۰۹ بر اتاق بیضی بودند حال ما توقع داریم ۳۵سال از فروپاشی سیستم خانی گذشته و آن افکار از ذهنیت آنان محو شده!!!؟ من که باور نکنم گرچه صدای طبل به افلاک رود که این طبل را راه گریزی بر فرار به جلو سوی استثمار نوین دانم
نویسنده: رازگو بلوچ
سه شنبه 3 بهمن1391 ساعت: 21:28
امان از بعضی از این نظرات خصوصی. بعضی اوقات حرف های قشنگی می زنند که به درد همه می خورد ولی امکان انتشارش نیست و آدم افسوس می خورد.

از آن جالب تر گاهی درخواست پاسخ دادن دارند بدون اینکه هیچ ایمیل یا شماره تماس یا وب سایتی را بدهند. لطفا دقت بفرمائید.
نویسنده: شرافت بلوچ
سه شنبه 3 بهمن1391 ساعت: 22:53
سلام
آنچه که در امروز ما آزار دهنده است تاریخ سیاه خوانین و سرداران بلوچستان نیست. بلکه ابراز دلبستگی نوادگان این خوانین و سرداران به عملکرد آباء و اجدادشان است. و آسمان و ریسمان به هم می بافند تا آن اعمال وقیحانه را توجیه نمایند. و بگویند که آن اعمال در زمان خود لازم بوده اند.
در ضمن از آقای عبدالکریم بلوچ می پرسم که آیا از تعداد کشته های عیسی مبارکی در هیچان و سربریدن اطرافیان میر اشرف در چانف هم اطلاع دارند؟
نویسنده: روحی
چهارشنبه 4 بهمن1391 ساعت: 11:15
سلام . با دو مطلب جدید ، دانشگاه سلامت خاش و کوه بیرک ایرندگان بروزم . منتظر حضور گرمتانم .
نویسنده: بلوچ
چهارشنبه 4 بهمن1391 ساعت: 19:41
برادر عزیز جناب حمید کرمشاه میگوئید میترسم پس فردا هوس کنی از عیسی خان هم بنویسی عزیز جان نگران نباش جناب رازگو بحاطر شما چنین هوسی نخواهد کرد ولی یقین داشته باشید تاریخ در مورد کسی نه ظلم میکند ونه فراموش وانچه لازم باشد در لابلا اوراقش ضبط میکند - باز میفروائید تا دیر نشده با کدخدا درا تماسی بگیرید از طرف من هم سفارش بکنید در مورد اخرین قربانی دادشاه که یک زن خامله بوده اند از کدخدا سئوال بشود چون قتل یک هفته پس از قتل دادشاه در جای بنام گروانی که با پیپ فاصله نزدیکی دارند توسط افراد دادشاه زن بینوا را که ماهها در اسارت بوده بعلت ناتوانی در راه رفتن شکم او را با کار پاره میکنند جریانرا بطور مختصر در همین قسمت نظرات شرخ دادم نمیشود خودتان پیش کدخدا بروید وماجراهای زمان دادشاه را تخقیق بکنید شماره تلفنی کدخدا درا هم اشتباه بود شاید عوض شده ولی ادرس منزلش همان است که شما تشریف برده بودید ضمنا از قتل اخرین قربانی هم کدخدا درا وهم شهکلی وهم وشدل که شاهد ماجرا بوده اگاهی کاملی دارند


-------
حذف چهار رقم شماره تماس نامبرده از طرف بنده بوده است. ضرورتی به نشر عمومی اش نبود.
نویسنده: بلوچ
چهارشنبه 4 بهمن1391 ساعت: 19:58
جناب شرافت بلوچ سلام می پرسید ایا بنده از تعداد کشته های عیسی خان در هیچان وسربریدن اطرافیان میر اشرف در چانف هم اطلاع دارم بله عزیز جان من از شما اطلاع بیشتر وکاملتری دارم در هیچان پنج نفر ودر چانف با خود اشرف سیزده نفر با تفنگ کشته میشوند وسر بریدنی در کار نبوده من چند سال پیش خادثه جانف را بتفصل بیان نمودم برادرم رازگو در جریانند بنظرم شاید تا هنوز مباحث من ورازگو در بایگانی وبلاگ پهره موجود باشد برادر چرا شما تنها وکیل دفاع طایفه دلیر وقهرمان شگیمی واهورانی هستید چرا از من از قتل هیجده انسان بینوا در حسین اباد سئوال نمیکنید چرا از قتل هفت زارع بیگناه مشکاهمی یادی نمیکنید چرا از قتل تازه داماد دهانی وخواهرش سئوال نمیکنید چرا از بردن وفروختن د.وازده انسان بینوا از روستاهای دسک ریگورندان سئوال نمیکنید چرا وظیفه خود را که دفاع ازخق وخقوق مظلومان است از یاد برده اید - دنبله دارد
نویسنده: شرافت بلوچ
چهارشنبه 4 بهمن1391 ساعت: 21:41
علیکم السلام آقای بلوچ
بحث من دفاع از آهوران و یا شگیم نیست چراکه معتقدم تاریخ گذشته ای که با خون و گوشت میل گرفته شده ی مظلومان بلوچ و بدست خوانین قدر و قلدر رقم خورده هیچ نیازی به مدافعی چون من ندارد. بلکه آن خون های ریخته شده خود بلند ترین فریاد و قوی ترین مدافع هستند و خواهند بود.
بنده بلوچستانم را چون جان و تن دوستش دارم و معتقد به تفکیک آن به آهوران و شگیم نیستم. و فکر نکنم که اطلاعات شما از من در این زمینه بیشتر باشد. چرا که من از کسانی روایت میکنم که در بطن هر دو ماجرا قرار داشتند. و این پرسش صرفا حکایتگر سر سوزنی از جفاهایی است که در گوشه گوشه ی این پهن دشت خشک و تفتیده که مکرانش مینامیم از طرف کسانیکه خود را خان و دیگران را رعیت داشتند ، به وقوع پیوسته است.
در قضیه چانف از بریدن بینی نذرت توسط عیسی نیز حتما خبر داری آقای بلوچ و فکر کنم که چون آب در دهان گذاشتن و دهان را بستن کشاورزان، انکارش نکنی
نویسنده: بلوچ
پنجشنبه 5 بهمن1391 ساعت: 13:35
جناب شرافت بلوچ بیا شرافتن درست تر قضاوت کن چون میدانم از قتلهای دیگر ی که همزمان با عیسی خان صورت گرفته است خبر ندارید ویا انها را قتل عمد نمیدانید توجه بفرمائید ایوب خان پسر اسلامخان حاکم بنت 22نفر از طایفه مهمدانی را بتلافی قتل پدرش بقتل میرساند بهرامخان بارانزهی بحاطر خفظ قدرتش مهران سرپرست طایفه کشیکوری را همراه شش نفر از بستگانش در قلعه سرباز بقتل میرساند دوست محمد خان چراغ خان بزرگزاده را همراه 28نفر در قلعه دزک بقتل میرساند نوشیروان برادر شاهجهان کرد را همراه 4نفر در قلعه مگس بقتل میرساند ایا این قتلها فرقی دارد بین قتلهای که عیسی خان مرتکب شده ایا درجای شنیده ائید کسی بحاطر قتل شگیمی واهورانی از عیسی خان تعریف وتمجید کرده باشد قتل نفس گناهی نا بخشودنی است بنظرم تمام قتلهای که توسط عیسی خان انجام شده از نظر یک بلوچ به اندازه قتل اخرین قربانی دادشاه که یک زن خامله بوده چندش اور ومشمئز نیست دیگر قضاوت باشما است ولی بدانید سالها است که بین شگیمی واهورانی وطایفه مبارکی صلح سازش بر قرار شده نمیدانم شما ها چه هدفی را دنبال میکنید وانگیزه تان چیست مربوط بخود شما است
نویسنده: خان زاده
پنجشنبه 5 بهمن1391 ساعت: 13:58
برات متاسفم دل ژری بدبخت از خوانین داری حتما اجدادتو به چوب نی بستن/که حتی فامیلتو هم عوض کردی/سعدیا شیرازیا ژند مده بد ذات را /بد ذات اگر ملا شود گرد زند استاد را/حالا اگه جرات داری نظر رو بذار
نویسنده: شرافت بلوچ
پنجشنبه 5 بهمن1391 ساعت: 14:47
سلام
آقای بلوچ بنده هیچ هدفی بجز از شنیدن و روایت درست وقایع ندارم.
مشکل همین است که من از عیسی خان در مورد کشته گانش تعریف و تمجید شنیدم.
آقای بلوچ تاریخ را روایت کن ولی با روایت های تاریخی قضاوت نکن.
نویسنده: حالا بماند
پنجشنبه 5 بهمن1391 ساعت: 15:1
سلام
آقای رازگوی عزیز
نگفته بودم که اگر جنایت ها و جفا های این به اصطلاح خوانین رو شود چه ها که بر این بلوچ بدبخت روا نداشته اند.
در گفته های آقای بلوچ می بینی که هرکدامش چند تا چند تا بلوچ بی دفاع و بیچاره را یکجا میکشتند. گشنده تر از هر دشمن دیگری
آقای بلوچ درست است که دادشاه و دارو دسته اش مرتکب قتل شده اند اما با قضیه کشتار خوانین به کلی فرق می کند.
چرا که خوانین افراد بیدفاع بلوچ را برای تحکیم قدرت و چپاولگری خود می کشتند. و یا مثل نوشرمان از برای تفریح و تفرج.
اما دادشاه در جنگ با خوانین و اعتراض به آنها این اقدامات و حشیانه را توجیه میکرد.
و هیچ کس تاکنون نگفته که نفس قتل خوب است و یا دادشاه در کشتن افراد راه درستی را رفته است.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد