سه شنبه 3 بهمن1391 ساعت: 14:21
سلام
بنده نظری که گذاشته بودم که موجب مکدر شدن خاطر مبارک جناب آقای بلوچ هموطن عزیز ما شده بودند بنده را متهم به دروغگویی فردوسی و بی حرمتی به قوم بلوچ نموده بودند. برادر بلوچ آیا بیان حقایق تاریخی از حاکمانی ستمکار توهین است یا تبیین.آیا با سرپوش گذاشتن به این حقایق ولو بسیار بسیار تلخ باعث خدمت به قوم شد هایم. بنظر شما از دست رعیت بی کس و شخص که هیچ محکمه ای برای شکواییه وجود ندارد چه راه حلی باقی میماند.صد رحمت به آنها که جهت حفظ ابرو و جلوگیری از ریزش ان راه ترک وطن و مهاجرت را برگزیدند .اینها ارزش است و گرنه این سخن معروف است که "اگر بزور بهت تجاوز کردند و راه در رو و فراری نیست رها باش و لذت ببر " که خوشبختانه این طور نکردند. و جلا وطن شدند.
برادر ارجمند ارج و قیمت آثار در گذشتگان باید در ترازوی سود و زیان جامعه سنجیده شود
یکی از بزرگان میفرماید :برای اینکه تاریخ تا ابددروغ باشد کافی
است یک نفر حقایق را کتمان کند "
با ارزوی موفقیت برای شما و سایردوستداران این قوم.
-----------
بله وقتی فقط یک در وبلاگ کوچک و محدود و فقط در خلال دو روز این همه شاهد تحصیلکرده و منطقی از هر نقطه بلوچستان ایران شهادت دادند و به بخش کوچکی از جنایات و فجایع خوانین با ذکر سند و جزئیات دارند اشاره می کنند که فقط نوک یک کوه یخ غول پیکر است (بخشی هم خصوصی نظر داده اند) دیگر یک تاریخ نویس اگر وجه تاریخ نویس بودن برایش مهم است نه فقط انکار نخواهد کرد بلکه در کشف و ثبت شان برای عبرت آیندگان پیش گام خواهد شد.
کپی پیست کردن واکنشی و شتابزده یکسری مطالب بعنوان جنایات دادشاه صرف نظر از صحت و سقم شان هرگز سرپوشی برای جنایات سیستماتیک، نهادینه شده و هدفمند خوانین در طول دو سه قرن علیه بلوچ در تمامی نقاط بلوچستان نخواهد شد و فرافکنی نتیجه بخشی نیست. امید که همه از قید و بند های خود پرستی و قبیله پرستی رها شویم تا بشود به الفبای همدلی دست یافت.
نویسنده: محمد شیرانی
سه شنبه 3 بهمن1391 ساعت: 15:15
دوستان عزیز
.من در رویای خود دنیایی را میبینم که در آن هیچ انسانی انسان
دیگر را خوار نمیشمارد
زمین از عشق و دوستی سرشار است
و صلح و آرامش، گذرگاههایش را میآراید.
من در رویای خود دنیایی را میبینم که در آن
همهگان راه گرامی ِ آزادی را میشناسند
حسد جان را نمیگزد
و طمع روزگار را بر ما سیاه نمیکند.
من در رویای خود دنیایی را میبینم که در آن
سیاه یا سفید
ــ از هر نژادی که هستی ــ
از نعمتهای گسترهی زمین سهم میبرد.
هر انسانی آزاد است
شوربختی از شرم سر به زیر میافکند
و شادی همچون مرواریدی گران قیمت
نیازهای تمامی ِ بشریت را برمیآورد.
چنین است دنیای رویای من!
دوستان عزیز اعتراف گرفتن از مردگان کار درستی نیست اگر نیاکان ما و شما بسیار با ارزش و انسانهای درستی بوده اند افتخاریست برای همه ما ها اگر آنها انسانهای بدی بوده اند ما نسل انهایام باید کاستیهای که داشته اند جبران کنیم تا نسل آینده ما نگران تاریخ خود نباشند .از دوستان عزیز همه خواهش میکنم محتاتانه تر نظر دهند که گذشتگان همه ما و شما مورد احترام هستند نصیحت برادارنه بنده را قبول فرماید .
بیشتر از این مزاحم وقت گرانبهایتان نمیشوم خدا یار و نگهدارتان
به امید دوستی و همدلی!
محمد شیرانی/ نیکشهر
--------
احسنت. بسیار ستودنی است. اقای شیرانی خوب است این را می دانید که این افتخار کورکورانه و تعصب الود به اجداد نیست که نسل جدید را بزرگ و باشکوه می کند بلکه ترک تعصبات قبیله ای و اقرار به ارزشمندی نفس انسانیت و سعی در جبران مافات است که از ان ها چهره ای با وقار و باشکوه و دوست داشتنی می سازد. این فرصت تاریخی در اختیار فرزند و نوه و نبیره های خوانین دیروز است که با پیشگامی در این خصوص بزرگی و خوشنامی را برای خود و پیشرفت اینده را برای قوم خود رقم بزنند.
ولی چه تلخ است و پر دریغ که اوضاع برعکس باشد و کوبیدن بر طبل بزرگی و توهم به بهای تحقیر تاریخی دیگران.
باز هم دورد!
نویسنده: مارتین لوتر کینگ
سه شنبه 3 بهمن1391 ساعت: 16:12
دیروز همزمان با روز تولد مارتین لوتر کینگ در حالی باراک اوباما، اولین رئیس جمهور سیاه آمریکا برای دومین دوره ریاست جمهوری خود سوگند خورد که چند دهه پیش سیاهان آمریکا از کوچکترین حقوق انسانی خود بی بهره بودند و مبارزات و زندان کشیدن های امثال لوتر کینگ باعث شد در جامعه ای که سیاهان کاکاسیاه و شهروند درجه دوم خوانده می شدند، یک سیاه پوست برای دومین دوره هم سکان اداره آن را بر عهده بگیرد و شاید بتوان گفت اکنون آخرین لایه های رویاها و آرزوهای او در حال تحقق است.
ماندگاری او راز دیگری داشت. او قهرمان ملی آمریکا شد نه بخاطر دکترایش از بهترین دانشگاه کشور و نه برای هر چیز دیگر؛ او اسطوره ماند چون "مارتین لوتر کینگ" بود. آمریکاییها پدران او را زنجیر کردند، تمام تاریخ، برادران و خواهرانش را تحقیر کردند. به اوی باهوش و پرفروغ؛ تنها بهخاطر رنگ و نژادش، "کاکاسیاه" گفتند، همرنگها و همزبانان او را از حقوق نخستین محروم کردند، برخورداریهای برابر را از آنها دریغ کردند. آمریکاییها او را شهروند درجه دوم میخواستند. اما او بر اساس آموزههای مسیحایی خود، "بازایستاد و نخواست.
بردگی ظاهرا برافتاده بود، اما بردگی در متن زندگی ابرتمدن بشر، جریان داشت. مارتین تنها نبود، هزاران مارتین دیگر از حاکمیت عیان و نهان نژادپرستی رنج میبردند. آمریکای جدید بنیانگذاری شده بود اما بردگان هنوز برده مانده بودند. اعتراض آنها به این آمریکای جدید را میتوان ارزشمندترین مبارزه انسان عصر جدید خواند. آنها اعتراض کردند تا بشر بفهمد تمدن، نابرابری را برنمیتابد. تمام هویت نهضت ضدنژادپرستی این بود؛ "یا برابری را بپذیر یا وحشی بمان." تمدن که تنها بلوارهای شیک نیست، تمدن زمانی تکمیل میشود که بلوارها را موزاییکهای رنگارنگ انسانی با چینش برابر، پر کنند.
------------
پس عجب حسن تصادفی بوده این بحث ما با این سالگرد! جالب است که یک حسن تصادف دیگر هم در همان 21 دی ماه رخ داد که فعلا ذکر نمی کنم.
نویسنده: رویایی دارم- مارتین لوتر کینگ
سه شنبه 3 بهمن1391 ساعت: 16:19
رویای من اینست که روزی این کشور بهپا میخیزد و به معنای واقعی اعتقادات خود جان میبخشد: «ما این حقیقت را که همه انسانها برابر خلق شدهاند آشکار و بدیهی میدانیم.»
رویای من اینست که روزی فرزندان بردههای پیشین و فرزندان بردهداران پیشین بر فراز تپههای سرخ جورجیا کنار هم سر میز برادری خواهند نشست.
رویای من اینست که سرانجام روزی ایالتی مانند میسی سی پی، ایالتی که در آتش بیدادگری میسوزد، در آتش تعدی میسوزد، به واحهی آزادی و عدالت بدل خواهد شد.
رویای من اینست که چهار فرزند کوچکم روزی در کشوری زندگی خواهند کرد که آنها را نه به سبب رنگ پوست، که با درونمایهی شخصیتشان داوری خواهند کرد.
من امروز رویایی دارم!
رویای من اینست که روزی در آلاباما، با آن نژادپرستان وحشیاش، با فرماندارش که از گالهی دهانش، عدم پذیرش مداخله در قوانین فرومیچکد، آری روزی در همین آلاباما، پسرها و دخترهای کوچک سیاهپوست خواهند توانست چون خواهران و برادرانی دست در دست پسرها و دخترهای کوچک سفیدپوست بگذارند.
من امروز رویایی دارم!
رویای من اینست که سرانجام روزی درهها بالا خواهند آمد و تپهها و کوهها پایین خواهند رفت، ناهمواریها هموار خواهند شد و ناراستیها راست؛ جلال خداوند آشکار خواهد شد و همه ابنای بشر با هم به تماشای آن خواهند نشست.
این امید ماست. این باوری است که با خود به جنوب میبرم. با این باور ما خواهیم توانست از کوههای ناامیدی سنگ امید بتراشیم. با این باور خواهیم توانست هیاهوی ناسازگاری کشورمان را به همنوایی زیبایی از برادری بدل کنیم. با این باور خواهیم توانست با هم کار کنیم، با هم دعا کنیم، با هم مبارزه کنیم، با هم به زندان رویم، با هم از آزادی دفاع کنیم، مطمئن از اینکه سرانجام روز آزادی مان فراخواهد رسید.
روزی که همه فرزندان خدا خواهند توانست سرود آزادی را با مفهومی نو بخوانند. «ای کشور من، ای سرزمین زیبای آزادی، برای توست که میخوانم. سرزمینی که پدران من در آن در گذشتند، سرزمین فخر زائران، بگذار از هر گوشهی کوهساران زنگ آزادی به صدا درآید.»wikipedia.org
نویسنده: رهگذر
سه شنبه 3 بهمن1391 ساعت: 20:59
در باب فرمایشات م شیرانی و پیوست برادر اکبر عرض کنم که ابراهام لینکنی میبینم اما لینکن ترور شد و سفید پوستان ینگه دنیا از ۱۸۶۵با شاهکار اتحاد و پایان برده داری تا۲۰۰۹ بر اتاق بیضی بودند حال ما توقع داریم ۳۵سال از فروپاشی سیستم خانی گذشته و آن افکار از ذهنیت آنان محو شده!!!؟ من که باور نکنم گرچه صدای طبل به افلاک رود که این طبل را راه گریزی بر فرار به جلو سوی استثمار نوین دانم
نویسنده: رازگو بلوچ
سه شنبه 3 بهمن1391 ساعت: 21:28
امان از بعضی از این نظرات خصوصی. بعضی اوقات حرف های قشنگی می زنند که به درد همه می خورد ولی امکان انتشارش نیست و آدم افسوس می خورد.
از آن جالب تر گاهی درخواست پاسخ دادن دارند بدون اینکه هیچ ایمیل یا شماره تماس یا وب سایتی را بدهند. لطفا دقت بفرمائید.
نویسنده: شرافت بلوچ
سه شنبه 3 بهمن1391 ساعت: 22:53
سلام
آنچه که در امروز ما آزار دهنده است تاریخ سیاه خوانین و سرداران بلوچستان نیست. بلکه ابراز دلبستگی نوادگان این خوانین و سرداران به عملکرد آباء و اجدادشان است. و آسمان و ریسمان به هم می بافند تا آن اعمال وقیحانه را توجیه نمایند. و بگویند که آن اعمال در زمان خود لازم بوده اند.
در ضمن از آقای عبدالکریم بلوچ می پرسم که آیا از تعداد کشته های عیسی مبارکی در هیچان و سربریدن اطرافیان میر اشرف در چانف هم اطلاع دارند؟
نویسنده: روحی
چهارشنبه 4 بهمن1391 ساعت: 11:15
سلام . با دو مطلب جدید ، دانشگاه سلامت خاش و کوه بیرک ایرندگان بروزم . منتظر حضور گرمتانم .
نویسنده: بلوچ
چهارشنبه 4 بهمن1391 ساعت: 19:41
برادر عزیز جناب حمید کرمشاه میگوئید میترسم پس فردا هوس کنی از عیسی خان هم بنویسی عزیز جان نگران نباش جناب رازگو بحاطر شما چنین هوسی نخواهد کرد ولی یقین داشته باشید تاریخ در مورد کسی نه ظلم میکند ونه فراموش وانچه لازم باشد در لابلا اوراقش ضبط میکند - باز میفروائید تا دیر نشده با کدخدا درا تماسی بگیرید از طرف من هم سفارش بکنید در مورد اخرین قربانی دادشاه که یک زن خامله بوده اند از کدخدا سئوال بشود چون قتل یک هفته پس از قتل دادشاه در جای بنام گروانی که با پیپ فاصله نزدیکی دارند توسط افراد دادشاه زن بینوا را که ماهها در اسارت بوده بعلت ناتوانی در راه رفتن شکم او را با کار پاره میکنند جریانرا بطور مختصر در همین قسمت نظرات شرخ دادم نمیشود خودتان پیش کدخدا بروید وماجراهای زمان دادشاه را تخقیق بکنید شماره تلفنی کدخدا درا هم اشتباه بود شاید عوض شده ولی ادرس منزلش همان است که شما تشریف برده بودید ضمنا از قتل اخرین قربانی هم کدخدا درا وهم شهکلی وهم وشدل که شاهد ماجرا بوده اگاهی کاملی دارند
-------
حذف چهار رقم شماره تماس نامبرده از طرف بنده بوده است. ضرورتی به نشر عمومی اش نبود.
نویسنده: بلوچ
چهارشنبه 4 بهمن1391 ساعت: 19:58
جناب شرافت بلوچ سلام می پرسید ایا بنده از تعداد کشته های عیسی خان در هیچان وسربریدن اطرافیان میر اشرف در چانف هم اطلاع دارم بله عزیز جان من از شما اطلاع بیشتر وکاملتری دارم در هیچان پنج نفر ودر چانف با خود اشرف سیزده نفر با تفنگ کشته میشوند وسر بریدنی در کار نبوده من چند سال پیش خادثه جانف را بتفصل بیان نمودم برادرم رازگو در جریانند بنظرم شاید تا هنوز مباحث من ورازگو در بایگانی وبلاگ پهره موجود باشد برادر چرا شما تنها وکیل دفاع طایفه دلیر وقهرمان شگیمی واهورانی هستید چرا از من از قتل هیجده انسان بینوا در حسین اباد سئوال نمیکنید چرا از قتل هفت زارع بیگناه مشکاهمی یادی نمیکنید چرا از قتل تازه داماد دهانی وخواهرش سئوال نمیکنید چرا از بردن وفروختن د.وازده انسان بینوا از روستاهای دسک ریگورندان سئوال نمیکنید چرا وظیفه خود را که دفاع ازخق وخقوق مظلومان است از یاد برده اید - دنبله دارد
نویسنده: شرافت بلوچ
چهارشنبه 4 بهمن1391 ساعت: 21:41
علیکم السلام آقای بلوچ
بحث من دفاع از آهوران و یا شگیم نیست چراکه معتقدم تاریخ گذشته ای که با خون و گوشت میل گرفته شده ی مظلومان بلوچ و بدست خوانین قدر و قلدر رقم خورده هیچ نیازی به مدافعی چون من ندارد. بلکه آن خون های ریخته شده خود بلند ترین فریاد و قوی ترین مدافع هستند و خواهند بود.
بنده بلوچستانم را چون جان و تن دوستش دارم و معتقد به تفکیک آن به آهوران و شگیم نیستم. و فکر نکنم که اطلاعات شما از من در این زمینه بیشتر باشد. چرا که من از کسانی روایت میکنم که در بطن هر دو ماجرا قرار داشتند. و این پرسش صرفا حکایتگر سر سوزنی از جفاهایی است که در گوشه گوشه ی این پهن دشت خشک و تفتیده که مکرانش مینامیم از طرف کسانیکه خود را خان و دیگران را رعیت داشتند ، به وقوع پیوسته است.
در قضیه چانف از بریدن بینی نذرت توسط عیسی نیز حتما خبر داری آقای بلوچ و فکر کنم که چون آب در دهان گذاشتن و دهان را بستن کشاورزان، انکارش نکنی
نویسنده: بلوچ
پنجشنبه 5 بهمن1391 ساعت: 13:35
جناب شرافت بلوچ بیا شرافتن درست تر قضاوت کن چون میدانم از قتلهای دیگر ی که همزمان با عیسی خان صورت گرفته است خبر ندارید ویا انها را قتل عمد نمیدانید توجه بفرمائید ایوب خان پسر اسلامخان حاکم بنت 22نفر از طایفه مهمدانی را بتلافی قتل پدرش بقتل میرساند بهرامخان بارانزهی بحاطر خفظ قدرتش مهران سرپرست طایفه کشیکوری را همراه شش نفر از بستگانش در قلعه سرباز بقتل میرساند دوست محمد خان چراغ خان بزرگزاده را همراه 28نفر در قلعه دزک بقتل میرساند نوشیروان برادر شاهجهان کرد را همراه 4نفر در قلعه مگس بقتل میرساند ایا این قتلها فرقی دارد بین قتلهای که عیسی خان مرتکب شده ایا درجای شنیده ائید کسی بحاطر قتل شگیمی واهورانی از عیسی خان تعریف وتمجید کرده باشد قتل نفس گناهی نا بخشودنی است بنظرم تمام قتلهای که توسط عیسی خان انجام شده از نظر یک بلوچ به اندازه قتل اخرین قربانی دادشاه که یک زن خامله بوده چندش اور ومشمئز نیست دیگر قضاوت باشما است ولی بدانید سالها است که بین شگیمی واهورانی وطایفه مبارکی صلح سازش بر قرار شده نمیدانم شما ها چه هدفی را دنبال میکنید وانگیزه تان چیست مربوط بخود شما است
نویسنده: خان زاده
پنجشنبه 5 بهمن1391 ساعت: 13:58
برات متاسفم دل ژری بدبخت از خوانین داری حتما اجدادتو به چوب نی بستن/که حتی فامیلتو هم عوض کردی/سعدیا شیرازیا ژند مده بد ذات را /بد ذات اگر ملا شود گرد زند استاد را/حالا اگه جرات داری نظر رو بذار
نویسنده: شرافت بلوچ
پنجشنبه 5 بهمن1391 ساعت: 14:47
سلام
آقای بلوچ بنده هیچ هدفی بجز از شنیدن و روایت درست وقایع ندارم.
مشکل همین است که من از عیسی خان در مورد کشته گانش تعریف و تمجید شنیدم.
آقای بلوچ تاریخ را روایت کن ولی با روایت های تاریخی قضاوت نکن.
نویسنده: حالا بماند
پنجشنبه 5 بهمن1391 ساعت: 15:1
سلام
آقای رازگوی عزیز
نگفته بودم که اگر جنایت ها و جفا های این به اصطلاح خوانین رو شود چه ها که بر این بلوچ بدبخت روا نداشته اند.
در گفته های آقای بلوچ می بینی که هرکدامش چند تا چند تا بلوچ بی دفاع و بیچاره را یکجا میکشتند. گشنده تر از هر دشمن دیگری
آقای بلوچ درست است که دادشاه و دارو دسته اش مرتکب قتل شده اند اما با قضیه کشتار خوانین به کلی فرق می کند.
چرا که خوانین افراد بیدفاع بلوچ را برای تحکیم قدرت و چپاولگری خود می کشتند. و یا مثل نوشرمان از برای تفریح و تفرج.
اما دادشاه در جنگ با خوانین و اعتراض به آنها این اقدامات و حشیانه را توجیه میکرد.
و هیچ کس تاکنون نگفته که نفس قتل خوب است و یا دادشاه در کشتن افراد راه درستی را رفته است.